مموری ای روشنای دیده ام - مموری

 ای روشَنایِ دیده ام ، آرام جان خسته ام

در انتظار مقدَمَت ، دل را به لطفت بسته ام

بازآ دوباره در بَرَم ، شوری فتاده در سرم

باز آ مرا اینجا ببین ، وقت غروب دیگرم

پر می زند هر دم دلم ، مشتاقم از روی کَرم

بخشی منِ دلداده را ، یکدم حضورِ «حاضرم»

تو مُنتهای حاجتی ، در عین قدرت رحمتی

شایسته باشد گر کنی ، حاجت روایم ای سخی

ثور و ثریا را بگو ، شمس و قمرها را بگو

اندر زمین و آسمان ، رب رحیـــما را بگــو

 

جویای اویم هرزمان ، عشقش گرفته درمیان

صبرم دوصد چندان کنم ، کاید به بالینم عیان

 

چله نشینم بهر تو ، افتاده ام در بند تو

بازآ و بازم می رهان ، چون کس ندارم غیرِ تو

 

حور و پری شاد آمده ، آزادِ آزاد آمده

آنکو که حول عرش رب ، یارش به دیدار آمده

 

خوش باش حالا بنده ای ، کز حوریان هم برتری

گر سرنهی بر امر رب ، از این و آنَت می رهی

دزدان ره اندر کمین ، من مانده ام اینجا غمین

باز آ کنارم ای خدا ، با تو شوم از متّقیــن

ذکر تو آرامم کند ، دیدار تو شادم کند

اُدعونی اَستَجِب لَکُم ، خواهم که آزادم کند …

 

 

به این پست امتیاز دهید.
بازدید : 233 views بار دسته بندی : آرامش سبز تاريخ : 30 ژوئن 2022 به اشتراک بگذارید :
دیدگاه کاربران
    • دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
    • دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.

برچسب ها